کابوس رویا
يكشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۵۵ ب.ظ
مثلِ آسمانِ ابرى یک دنیا حرف داشتم تا برایت بگویم، اما همه ى حرف هایم باران شد و بر کویرِ گونه هایم ریخت تا بازتابِ نورِ ماه، چال هاىِ اشک گرفته ام را نمایان کند و تو گمان کنى که مى خندم، آرى تو گمان کن که مى خندم اشک هایم را هرگز به تو نشان نخواهم داد و غم هایم را با خود به گورِ خواب مى برم که صداىِ ضجه هاى دلخراشش، به پرده ىِ نازکِ خیال تو نرسد و در عمقِ خاکِ سردِ کابوس، در نطفه خفه شود تا فردا که همزمان با بافتن موهایم از حال خوبِ رویاهایم برایت دروغ هایى زیبا بافتم، باور کنى...مى خواهم یک عمر تو رویا ببینى و رویا کابوس را.
۹۷/۰۴/۱۷